نوشهر
همگی به نوشهر رفتیم که اونجا خونه ی خاله نوشین بود وما اونجا اقامت کردیم ویلای خیلی قشنگی داشت. وبعد به جنگلهای زیبای سی سنگان رفتیم که در نزدیکی شهر نور بود// ...
نویسنده :
مامانی وبابایی
15:54
چابکسر
سفر به شهر های زیبای شمال
دختر گلم سلام عزیزم من وبابایی تصمیم گرفتیم چند روزی از این آلودگی شهر تهران دور بشیم وبه جنگلهای سر سبز ودریای زیبای شمال سفر کنیم ما به همراه عمه خدیجه وبچه هاش 2ماشینه شدیم ودر تاریخ 29 مرداد ماه به از سمت رشت راه افتادیم .. کلی تو راه خوش گذشت ما تقریبا ساعت 2به رشت رسیدیم ونهار خوردیم بعدش حرکت کردیم تا چابکسر وقتی به دریا رسیدیم ایستادیم وکمی لب آب نشستیم واستراحت کردیم و وقتی شما چشمتون به آب خورد کلی ذوق کردی وشروع به گفتن آب به آب به کردین اما وقتی گذاشتیمت لب آب ترسیدی وفرار میکردی/// این عکس رشت و ایستاده بودیم نهار بخوریم ...
نویسنده :
مامانی وبابایی
15:35
حمام سها در کرج
خوشگل من هرروز به حمام میره ...... اینم چند تا عکس از بیرون اومدن سها از حمام.... این فصقلی ما نی نی شم به حمام برده بوده ...
نویسنده :
مامانی وبابایی
15:19
سها در کرج
سلام عشق مامان ..سها جانم من وشما در تاریخ 17 مرداد به کرج رفتیم وعید فطر رو در کنار عمه های مامانی گذروندیم// وقتی میریم کرج به شما خیلی خوش میگذره چون وابستگی خاصی به عمه ها پیدا کردی... خلاصه که ما آخرین افطار رو خونه ی عمه خدیجه خوردیم وبعدش همگی به خونه ی عمه حمیده رفتیم که اونجا کلی شلوغ بود وشما کلی با بچه ها بازی کردین /// بعدش همگی تصمیم گرفتیم فردا ش بریم بیرون چون جاده چالوس یک طرفه شده بود رفتیم پارک اسبی کرج وشما کلی بازی کردین // سها جان شما عشق تاب هستین وهرجا فضای سبز میبینی شروع به خوندن تاب تاب انانا میکنی که یعنی(تاب تاب عباسی) &n...
نویسنده :
مامانی وبابایی
15:13
درکه
سلام دخترک نازم /// ما5تیر ماه به همراه مامان جون وخاله عسل رفتیم درکه وخیلی خوش گذشت وشما کلی آب بازی کردی... سها جان اول باکلی احتیاط پاشو تو آب گذاشت اما............ بعداز چند دقیقه.... دیگه اصلا نمیشد کنترولش کنی وبا خاله عسل کلی تو آب بازی کردن بعدشم که بابا از آب آوردش بیرون خودشو لوس میکرد وبابا روخم میشد بوس کنه که بذاره بره تو آب تاآب بازی کنه ؟؟این فسقلی ما خیلی شیطون....؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خلاصه که بعداز کلی بازی وشیطونی سها خانوم گرسنه شد وهمگی رفتیم وآش خوردیم چه وضعی که این فسقلی واسمون درست نکرد؟///////// ...
نویسنده :
مامانی وبابایی
17:16
مسافرت به اهواز
سلام به همگی دوستان من در تاریخ 6تیر بامامان ومامان جون وخاله عسل با قطار به اهواز رفتیم/// کلی تو راه با خاله عسل شیطونی کردیم تا اینکه شب خوابیدیم وصبح اهواز بودیم.... ...
نویسنده :
مامانی وبابایی
17:13
سها در اهواز
سها جان ما در تاریخ7 تیر به اهواز رسیدیم وبه خونه ی باباجون رفتیم و وقتی رسیدیم خونه ی بابا جون الینا و خاله الهام اونجا بودن ومنظر شما بودن ... بعداز چند قیقه آشنای شما با خاله ودختر کوچولوش شما شروع به بازی با الینا کردین // ودم ظهر هم دایی سعید با کوچولوشون اومدن وشما دیگه شده بودین 3تا شیطون وخراب کار که کلی ریختپاش میکردین و علاوه براون باباجون رو اذیت میکردین؟//؟؟؟ سها با محمد مهدی پسر دایی سعید ببینید تروخدا کجا نشستن؟؟ تو ی اهواز همه به سها میگفتن خاله ریزه ی شیطون ...چون سها کوچولو با اینکه از همه کوچیکتر بود اما ریس بقیه بود وبه اونا خراب کاری یاد...
نویسنده :
مامانی وبابایی
17:12
پارک ساحلی اهواز
چند شبی اهواز خیلی خنک شده بود وما هم تصمیم گرفتیم با خاله الهام وخانواده ی شوهرش به پار ک بریم خیلی خیلی خوش گذشت ؟؟؟ همگی باهم رفتیم پارک ساحلی اهواز قسمت وسایل چوبیش نشستیم وشام خوردیم وبعد ازچند دقیقه همه ی بچه هارو بردیم قسمت بازی وکلی با هم دیگه بازی کردن/// ...
نویسنده :
مامانی وبابایی
17:10