بدون عنوان
16فروردین شدما خیلی استرس داشتیم که خدایافردا چی میشه وبعد شب رو من با سختی صبح کردم چون شب آخربارداریم خلاصه که 17فروردین شد وما ساعت6صبح بیدار شدیم و آماده رفتن به بیمارستان آریای اهواز شدیم ساعت 7:30 دقیقه پذیرش شدیم وتاساعت 12:30منتظر نوبت اتاق عمل شدیم وقتی صدام کردن تو دلم خالی شد پاهام سست شد ونمیتونستم به سمت اتاق عمل برم چون تنها بودم وهیچ کس از خانواده ام رو نمیدیدم با پرستاری به سمت اتاق عمل راهی شدم اما با چشمای خیس وترس دلهوره وارد اتاق عمل شد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی