سها سادات سها سادات ، تا این لحظه: 12 سال و 25 روز سن داره

سها ستاره کوچک آسمان ما

سها درجاده چالوس

ماودایی سعید وعمه خدیجه هفتم راهی شمال شدیم خیلی خوش گذشت//    اینم چند تا عکس از سها جان وپسردایی بد اخلاقش..   اینم سها جان با محمد مهدی اخمو راستی بچه ها محمد همیشه موهاش همینطوری فشن ...
10 شهريور 1391

دخترک بدددددددد

ما دیشب رفتیم خونه پدربزرگ سها خانوم بعد من وبابا سها تصمیم گرفتیم شب بمونیم اونجا .. ولی ای کاش نمونده بودیم . سها جان اصلا نخوابید وبلایی سر ما آورد که ساعت 4صبح برگشتیم خونه/// وقتی رسیدیم همش میخندید تا 6صبح که بعدش خوابید //   ...
1 شهريور 1391

عکس های یواشکی تو آتلیه

ما امروز سها جان رو بردیم آتلیه بعد من وسها وبابامهدی چند تا عکس یواشکی گرفتیم این هم عکس جیگری وبابامهدی البته اینا عکس های اصلی نیستن هر وقت آماده شدن واسه شما نی نی ها میزنیم تو سایت تا به عسلی ما نظر بدین ...
31 مرداد 1391

سها جان در لباسشوی

       سلام به همه بچه های فضول دو سه روز که سها جان خیلی خیلی دختر بدی شده همش دادو فریاد میکنه//// منم امروز صبح وقتی نانازی از خواب بیدار شد چون باز شروع کرد به داد وفریاد کردن ونمیذاشت به کارام برسم گذاشتمش توی لباسشوی وروشنش کردم تادیگه فضولی نکنه ههههههههههههههههههه// عاقبت بچه ی فضول ...
26 مرداد 1391

خاله ریزه و قاشق سحر آمیز

سلام دوستان شب بخیر این عکسها مال روز واکسن زدن سها خانومه//////   دخترم مثل ابر بهاری گریه میکرد و همش جیغ و داد میکرد اما همینکه این قاشق سحر آمیزو. بهش میدادیم ساکت میشد   ملاحظه فرمودید اصلا انگار که نه انگار       ...
25 مرداد 1391

واکسن 4 ماهگی

  دختر گلم 5/17 وقت واکسن 4ماهگیش بود ما کرج بودیم سها جان صبح وقتی از خواب بیدار شد ساعت 10 صبح آمادش کردم وبا عمه جان بردیمش خانه ی بهداشت//// وقتی رسیدیم بعد از اینکه اندازه ی قد و وزن سها جان رو گرفتن خوابوندمش روی تخت واسه زدن واکسن//// نازنینم همش داشت میخندید اما خندش به 2ثانیه نرسید با زدن واکسن به رون راستش چنان گریه ای کرد که جیگرم آتیش کرفت// بعد برگشتیم خونه وسها جان تو راه خوابش برد تا ساعت 3 اما وقتی بیدار شد تا ساعت12 شب گریه کرد // قربون اشکات بمیرم  و این گریه هاتو نبینم ...
22 مرداد 1391