سها سادات سها سادات ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

سها ستاره کوچک آسمان ما

گردش در اهواز

وقتی بابای اومد با بابا رفتیم پارک جزیره ی اهواز خیلی قشنگ بود  این پارک وسط رودخونه بود خیلی خیلی هم قشنگ بود جاتون خالی/// من سوار اسب شدم بچه ها وای من سوار هواپیما شدم البته خلبان شدم آخ جون سوار قایق شدم ناخدا سها خانوم وای که ای لاک پشت کشتم اینقدر یواش راه میره ...
23 آبان 1391

سهای شیطون بلا

فینگیلی ما خیلی شیطون شکمو شده خدا نکنه جای سفره پهن بشه یا جای خوراکی ببینه چنان حمله میکنه که دیگه نمیشه کنترولش کرد/ / مثلا تو این عکس بابا جون یه کاکائو واسه خاله عسل خریده بور اما سها خانوم اجازه  به خاله نداد که کاکائو بخوره/// به به به به ای مادر ببین خودتو چیکار کردی شیطون بلا ...
23 آبان 1391

عکس های 7ماهگی در اهواز

ناز دونه ی من این عکس مال وقتی که مریض شده بودی/// الهی مامان قربونت برم وقتی به چشمای بی حالت نگاه میکردم جیگرم آتیش میگرفت سها جان حاضر شده بره عروسی پسر عموی مامان     ...
23 آبان 1391

برگشت از اهواز

سلام  به شما نی نی های گل من برگشتم تهران////// من ومامان تقریبا یک ماه نبودیم رفته بودیم اهواز خونه بابا بزرگم خیلی خیلی خوش گذشت //  البته چند روزی من مریض شده بودم اما خدارو شکر زود خوب شدم.. من و مامان اهواز 3تا عروسی رفتیم خیلی خوش گذشت بعدشم بابا مهدی 10آبان بود که اومد اهواز پیشمون و برای تولد یک سالگی پسر دایی سعید بودش..تولد هم خیلی خوش گذشت جاتون خالی /// مامان تواین یک ماه خیلی عکس از من گرفت که قراره واستون بزن تو سایت تا ببینیر... ...
23 آبان 1391

مسافرت

سلام بچه ها من اومدم اهواز///// چند روزی که غیبت دارم اما تا هفته ی آینده میام تهران باکلی خبر وعکس... من الان خونه ی باباجونم هستم خیلی خوش میگذره اما دلم واسه بابام تنگ شده واز دوری بابا مهدی مریض شدم بچه ها واسه سها جان دعا کنید که خوب بشه... ...
6 آبان 1391

زدن واکسن

سلام سها خانوم امروز واکسن 6ماهگیشو باید میزد..... من وبابامهدی ساعت 9 بود که سها خانوم رو آماده کردیم که ببریمش مرکز بهداشت البته قبل از رفتن دو برابر وزن سها خانوم استامینوفن بهش دادیم ورفتیم .... وقتی رفتیم بعد از گرفتن اندازه ی وزن وقد واندازه ی دور سر سها خانوم رو برای زدن واکسن آماده کردم... دوردونه ی ماوقتی واکسنش رو بهش تزریق کردن خیلی گریه کرد جیگرم آتیش گرفت/// اما چاره ای نیست  مامان باید واکسن بزنی تا مریض نشی وقتی که برکشتیم خونه سها جان خوابید اما زود بیدار شد /// وهمش گریهههههههههههه کرد الهی قربونت برم مامان و دوباره خوابید...       ...
18 مهر 1391

واکسن

سلام نی نی های خوشکل سها خانوم فردا واکسن پایان 6ماهگیشو داره برای ناز دونه ی من دعا کنید که اذیت نشه ... ...
17 مهر 1391

سها جان به تنهای نشسته

چند روزی که سها جان به تنهایی و بدون کمک میشینه .. ناز دونه ی ما روز به روز داره بزرگتر میشه وبا حرکات جدیدش مارو خوشحال تر میکنه// خدایا شکرت ناناز خانومم آماده شده بره درکه..   ...
15 مهر 1391